کسی، هیچ کس، کسی هرکجا سایر معانی: غریق به هر کاهی آویزان می شود، در توفان هر بندری غنیمت است، هرکس، باستار، آدم (مشهور یا مهم و غیره)، در جمله ء منفی و پرسش هیچ کس، کسی در جمله ءمثبت هرکجا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کمک، دستیار، یاور، معین، بردست، معاون، نایب، ترقی دهنده، رهبریار، حاضر سایر معانی: معاون، دستیار، یاور، کمک، نایب [فوتبال] معاون [بهداشت] آسیستان [نساجی] ماده کمکی - ماده تعاونی ...
هوانورد سایر معانی: خلبان، پروازگر
عزب، لیسانسیه، مرد بی زن، زن بی شوهر، باشلیه، دانشیاب سایر معانی: (آموزش) درجه ی لیسانس، کارشناس، (در اصل - در نظام فئودالی) سلحشور جوان و زمین دار که تحت فرمان شخص دیگری خدمت می کرد (bachel ...
زیبایی دلخواه، زیبایی آرمانی، خوشگل، زیبای تمام عیار، کمال مطلوب
بیوگرافی، زندگینامه، تذکره، زیستنامه، سیرت، تاریخچه زندگی سایر معانی: سرگذشت یک نفر، شرح حال
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
برادرانه، از روی مهربانی، از روی دوستی سایر معانی: برادر وار، مهربان و صمیمی
کادر، مجموعه کارمندان یک اداره سایر معانی: گروه اصلی هر سازمان، اعضای اصلی یک سازمان نظامی، گروهک، پیرابند، پایوران، هسته گروه (گروه کوچک و متشکلی که برای آموزش یا رهبری گروه بزرگتری سازمان ...
محاسب، حسابگر، حساب کننده سایر معانی: ماشین حساب، شمارگر، آدم حسابگر، کسی که محاسبه می کند، محاسبه گر، (کتاب حاوی جدول هایی که محاسبات را تسهیل می کند) جدول محاسباتی [کامپیوتر] محاسب، حسابگر ...
حرفه، حامل، حمال، حامل میکرب، دستگاه کاریر، موج حام-ل سایر معانی: (شخص یا وسیله ای که حمل می کند) حمل کننده، نقاله، حماله، برنده، آورنده، آوردگر، ترابر، نامه بر، پیام آور، قاصد، مکاری، پیک، ...
نقاش کارتون سایر معانی: نقاش کارتون