طول، استمرار، بقاء، مدت، طی سایر معانی: درازی (زمان)، (زبان شناسی) دیرش، تداوم، درنگ، سختی [عمران و معماری] مدت - دیرش [برق و الکترونیک] استمرار، طول مدت [فوتبال] مدت زمان-وقت [مهندسی گاز] م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازی، سرگرمی، شوخی، شکار، مسابقه، جانور شکاری، یک دور بازی، مسابقه های ورزشی، سرحال، تفریح کردن، دست انداختن سایر معانی: بازی ورزشی (مثل فوتبال)، جست و خیز، گیم، بازی در یک سری مسابقه، بخشی ...
ادامه دادن، ثابت قدم بودن، سماجت ورزیدن، دوام داشتن، متمسک شدن سایر معانی: 1- ادامه دادن، دست نکشیدن (از) 2- محکم گرفتن (و ول نکردن) 3- وابسته بودن به، منوط بودن به 4- متکی بودن به، مورد حما ...
مزاحم، مصر، مبرم، سمج، مصدع، عاجز کننده، سماجتامیز سایر معانی: پافشار
سر سخت، نپذیرنده، تسلیم نشو سایر معانی: زیربار نرو، تمکین نکننده، ناپذیرا، سرپیچی کننده (به ویژه از قانون)، نا هموار
خستگی نا پذیر، خستهنشدنی سایر معانی: از پادرنیامدنی، استوار، نستوه
بطور پایان ناپذیر، چنانکه تمام نشود، بطور بسیار دراز
پیگیری کردن، ادامه دادن، دنبال کاری را گرفتن
پایا، بادوام، ثابت، دیرپای، خالد، ماندنی، پاینده سایر معانی: پر دوام، پایسته، دیرند، ماندگار، پایدار، همیشگی، نوعی پارچه ی با دوام (که در ساختن کفش و کیف کاربرد دارد)
زندگی، معیشت، وسیله گذران، حی، در قید حیات، زنده، جاندار، جاودان سایر معانی: زنده (در برابر: مرده dead)، پر فعالیت، پرکنش، پربیاوبرو، پویا، وابسته به زندگان، در حالت طبیعی، دست نخورده، استخر ...
مریض، بیمار، شکیبا، بردبار، صبور، از روی بردباری سایر معانی: شکیب، ناشتاب، خوددار، پرتحمل، پر حوصله، با گذشت، حاکی از صبر، صبورانه، پرپشتکار، ساعی، کوشا، پر استقامت، مشتری پزشک، (نادر) غیر ف ...
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار سایر معانی: پیگیری، پافشاری، عزم راسخ، ایستادگی، سرسختی، پایمردی