لاشه مانند، جسدوار، دارای رنگ پریده و مرده سایر معانی: جسد مانند، لاش سان، نعش مانند، رنگ پریده و نزار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پژمرده سایر معانی: پژمردن، خشک شدن، کم رنگ شدن، بی نور شدن، کم کم ناپدیدی شدن محو کردن، محو شدن
مخوف، ترسناک، ژیان، شوم، رنگ پریده، هولناک، خیلی سایر معانی: وحشتناک، سهمگین، بسیار ترسناک، بسیار ناخوشایند، خیلی زننده، گست، بسیار بزرگ، فاحش، شبح مانند، روح مانند، (مهجور) وحشت زده، ترسیده ...
عاج، رنگ عاج، دندان فیل، عاجی سایر معانی: (رنگ) عاجی، کرم، سپید مایل به زرد، از عاج، (جمع - عامیانه) هر چیز عاج سان: دندان، تاس (نرد)، (بیلیارد و غیره) توپ، گوی، پیلسته، دندان پیل، پیل دندان ...
رنگ پریدگی، زردی، کمرنگی
درخت بید، زرد رنگ، رنگ خاکستری مایل به زرد و سبز، زردرنگ کردن سایر معانی: زردچرده، زرد و رنگ پریده (در اثر بیماری و غیره)، آسه، آسه زدگی، (گیاه شناسی) بید براق (salix caprea)، زرد رنگ مثل مر ...
کم خون، زرد، کم رنگ، رنگ پریده، رنگ پریده شدن یا کردن سایر معانی: رنجور، نحیف، ضعیف، بی حال، بی نا، (آدم) رنگ پریده، (مهجور) تیره، غم انگیز، (مهجور) زمان گذشته ی : win، wand رنگ پریده [کامپی ...
سفیدی، خنگ، سفید سایر معانی: سپید، بیاض، سفید مایل به زرد، کهربایی، بی رنگ، رنگ رفته، رنگ پریده، نژاد سفید، سپید پوست، خوب، معصوم، پاک، (روی صفحه ی کاغذ) بخش خالی یا سفید، عاری از نوشته یا ع ...