آذینی، تزیینی، زینتی، آرایشی، تزئینی، گیاه آرایشی، گیاه تزئینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برای آعایش، از لحاظ تزئین، میناب زینت
ارایش، تزئین، پیرایش سایر معانی: تزئین (تزئینات)، آذین، پیرایه، آذین بندی، مزین سازی، آرایش شدگی
[عمران و معماری] تزئینات سطحی
زیبا کردن، ارایش دادن، قشنگ شدن سایر معانی: زیبا کردن یا شدن، زیبیدن، مزین کردن یا شدن
اراستن، ارایش کردن، زینت دادن سایر معانی: بید (یزدان شناس و مورخ انگلیسی ملقب به: the venerable bede)، آذین کردن، تزیین کردن، آراستن، adorn : ارایش کردن
بازوبند، النگو، دست بند سایر معانی: یاره
کف، دسته، عرشه، عرشه کشتی، دستینه، یک دسته ورق، زینت کردن، عرشهدار کردن، اراستن، پوشاندن سایر معانی: (کشتی و غیره) عرشه، (اتوبوس دو طبقه) طبقه، (ورق بازی) دست، (امریکا - خودمانی) ضربه ی فنی ...
زینتی، اذینی سایر معانی: آذینی، تزیینی، زیبی، پر آذین، پر زینت [نساجی] تزئینی
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
تعریف کردن سایر معانی: (به ویژه با نشان های نجابت خانوادگی) آراستن، آذین کردن، (با رنگ های گوناگون) تزیین کردن، (به طور درخشان و رنگارنگ) جلوه گر ساختن، (شهرت و غیره) پراکندن، ساطع کردن، رخش ...
بریدن، قلم زدن، نقش کردن، منقوش کردن، حکاکی کردن، کندهکاری کردن در، گراور کردن سایر معانی: حک کردن، کنده کاری کردن، گودنگاری کردن، کندن (روی چیزی)، (عمیقا) تحت تاثیر قرار دادن، (در خاطره و غ ...