متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن سایر معانی: از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار [نساجی] از بین بردن - از بین رفتن [ریاضیات] به صفر رسیدن، ناپدید شدن، صفر ...
جلا، صیقل، لاک الکل، لاک الکل زدن به، جلا زدن به، لعاب زدن به، دارای ظاهرخوب کردن، جلا دادن، صیقلی کردن سایر معانی: (مجازی) جلا، براقی، لاک و الکل زدن، روغن جلا زدن، صیقل دادن، برق انداختن، ...
روییدن سایر معانی: با ناپویایی جسمی یا فکری زندگی کردن، گیاه وار زیستن، خوردن و خوابیدن، (غده و زگیل و غیره) بزرگ شدن، رشد کردن، رستن، (مثل گیاه) سبز شدن، مثل گیاه زندگی کردن
محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن سایر معانی: درست داشتن، درست داشت کردن، (درباره ی صحت چیزی) تحقیق کردن، به ثبوت رساندن ...
ساییده، مندرس، پوشیده سایر معانی: اسم مفعول: wear، کهنه، نخ نما، رنگ و رورفته، آسیب دیده (در اثر استعمال یا پوشیدن)، صدمه دیده، خسته، اسم مفعول فعل wear بکلمه مزبور رجوع شود [پلیمر] فرسوده، ...
دارای ردیفی از سوراخهای پیدرپی روی سربرگ و تمبر و فیلم و مانند آن [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان
دستگاهی برای آژدار کردن کاغذ یا محصولات کاغذی [عمومی]
وضعیت یک دولت غالبا ضعیف در تعامل با دولتی قدرتمند در عرصۀ بینالمللی که در چارچوب یک موافقتنامۀ بینالمللی اختیار تصمیمگیری آن دولت در امور سیاست خارجی و امنیتی به دول ...
برداشت ذهنی افراد از یک شرکت یا بنگاه یا نمانام در مواجهه با نام آن [روابطعمومی و تبلیغات بازرگانی]
واحدی متشکل از چند نفر که با یک نام مشترک شناخته میشوند و بهلحاظ قانونی بهمثابۀ هویتی یگانه عمل میکنند [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] ...
تخطی مجرمانه از اساسنامه توسط یک شخصیت حقوقی مستقل یا مدیرعامل یا کارکنان یا نمایندۀ قانونی شرکت برای سودرسانی به شرکت [حقوق]