ستمگر، غم افزا، ظالم، ستمکار، متعدی، ستم پیشه، ناراحت کننده سایر معانی: طاقت فرسا، آزارگر، آزارنده، رنج آور، سخت، توانفرسا، بیدادگر، ستمگرانه، ظالمانه، اجحاف آمیز، خورد کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستم آمیزی، جفا کاری، دشواری، گرانی، سختی
شاق، غم انگیز، سنگین، گرانبار، ناگوار سایر معانی: پربار، کمرشکن، پرمسئولیت، مزاحم، خسته کننده، نگران کننده، خطیر، ظالمانه
سیاه، افسرده، غمگین، عبوس سایر معانی: دلمرده، دلگیر، محزون، ناشاد
خواهان، سخت، طالب، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم سایر معانی: دشوار، پرگرفتاری، پرزحمت، پرگیرودار، پرمسئولیت، پرتوقع، پرخواسته، exacting : طاقت فرسا
مطلق، مستبدانه سایر معانی: مستبد، خودکامه، خودرای، خودسر، جابر، ستمگر، خودسرانه، باخودکامگی، مردم آزارانه، ستمگرانه
سخت، خواستار، سخت گیر، مصر، مبرم سایر معانی: مته به خشخاش گذار، موشکاف، مو از ماست کش، دقیق، تحمیلی، سنگین
ابدار، نمناک، مرطوب، تر، بخاردار، نمدار سایر معانی: نمناک، نمدار، مرطوب، ابدار، بخاردار [عمران و معماری] تر [برق و الکترونیک] مرطوب [نساجی] مرطوب - نم دار [آب و خاک] مرطوب، نمناک ...
رطوبت، نم، تری، مقدار رطوبت هوا سایر معانی: نمداری، نمناکی، میزان نمداری هوا، درجه ی رطوبت [خودرو] رطوبت [شیمی] رطوبت [عمران و معماری] رطوبت - نم - نمناکی [مهندسی گاز] رطوبت، رطوبت هوا [زمین ...
امر، متکبر، مغرور، مبرم، امرانه، تحکمامیز سایر معانی: آمرانه، فرمان گونه، تحکم آمیز، پرعتاب و خطاب، سلطه جویانه، پرفیس، برتری گرایانه، فوری، ناگهگانی، ناگه آمد، واجب، ضروری، فوتی ...
گرم، خفه، گرفته سایر معانی: (هوا) گرم و مرطوب، مرطوب
سخت، شدید، خیلی دقیق سایر معانی: ستهم، دقیق، نازک بینانه، موشکافانه، (آب و هوا) سخت، بسیار سرد یا گرم