burdensome
/ˈbɜːrdənsəm/

معنی

شاق، غم انگیز، سنگین، گرانبار، ناگوار
سایر معانی: پربار، کمرشکن، پرمسئولیت، مزاحم، خسته کننده، نگران کننده، خطیر، ظالمانه

دیکشنری

سنگین
صفت
heavy, serious, hefty, hard, weighty, burdensomeسنگین
tragic, somber, sombre, burdensome, baleful, lugubriousغم انگیز
burdensomeگرانبار
burdensome, onerous, severe, astringent, stark, tallشاق
unpleasant, horrible, harsh, horrific, unsavory, burdensomeناگوار

ترجمه آنلاین

سنگین

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.