وابسته به مشروب، مست سایر معانی: (عامیانه) مست (به ویژه اگر مکرر باشد)، سیاه مست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زن جوان بوالهوس، زن سبک سر سایر معانی: زن جوان بوالهوس، زن سبکسر
چرکی، باطلاق، کثافت، (مجازا) سختی، گرفتاری، آدم بی کله، گندیده، فاسد ضایع کردن، فاسد کردن، ضایع شدن، فاسد شدن، رسیدن، عمل آمدن، گیج کردن، خرف کردن
رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن سایر معانی: نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری ...
ابدار، باطراوت، بارانی، شاداب، پر اب، شیرهدار سایر معانی: (میوه و سبزی و غیره) آبدار، (عامیانه) جالب، گیرا، پرآب و تاب، (عامیانه) پرنان و آب، پرسود
سست، کند، تنبل، بطی ء، عاطل، درخورد تنبلی، کندرو سایر معانی: تن آسا، تن پرور، هنجام، لتره، لش، کیار، سنگین و آهسته، رخوت انگیز، سست کننده، باکندی حرکت کردن، سست بودن
مست سایر معانی: (خودمانی) مست، پاتیل، مست و خراب، سیاه مست، پاتیل شده
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا سایر معانی: گیج در اثر مشت خوردن، (خودمانی)، (در اثر ضربه به سر) گیج، مات
سست، تنبل، دیرپای، بی حال سایر معانی: کاهل، تن پرور، تن آسا، لش، لتره، کیار، عقب افتاده
لجن الوده، پر از لجن سایر معانی: لجن الوده، پر از لجن
خواب الود، منوم، کرخت، داروی خواباور سایر معانی: خواب آور (soporiferous هم می گویند)، وابسته به خواب و خواب آلود بودن، خوابی، نومی
مست، لول، سرخوش، تلو تلو خور سایر معانی: کمی مست، شنگول، لق، ناپابرجا، لرزان، متزلزل، سست پایه، یک وری، کج، لول شدن