معنی

رطوبت، نمناک، خیساندن، مرطوب کردن، دلمرده کردن، حالت خفقان پیدا کردن، مرطوب ساختن، خیس کردن
سایر معانی: نم، آغار، ژف، مرطوب، نم دار، نم زدن، نم دار کردن، (معمولا با: down - آتش منقل یا بخاری را) با خاکستر پوشاندن، دم کردن، (در موتور و ماشین - با کاستن جریان هوا) آهسته کردن، (میزان اشتعال را) کم کردن، فروکاستن، فرو کاست کردن، میراندن، (انرژی یا نیرو و کنش وری را) کاستن، واپاد (کنترل) کردن، مهار کردن، فرونشاندن، (گازهای زهرین یا قابل انفجار معدن) آتش گاز، گریزو، سیه نم، آتش دمه، کاندم، (قدیمی) روحیه ی خراب، اندوه، (سازهای زهی و ضربی به ویژه پیانو و طبل) از بسامد کاستن، بسامد کاست کردن، (از دامنه amplitude موج یا نوسان) کاستن
[عمران و معماری] مرطوب - نمودار - رطوبت - مرطوب کردن - نم زدن
[مهندسی گاز] نم، رطوبت، مرطوب ساختن
[نساجی] نمناک - مرطوب- نم - رطوبت - تری - مستهلک کردن در اثر اصطکاک
[آب و خاک] رطوبت، نم، مه، مرطوب کردن

دیکشنری

مرطوب
اسم
moisture, humidity, wet, dampness, damp, spitرطوبت
فعل
moisten, wet, damp, moistمرطوب کردن
dampدلمرده کردن
dampحالت خفقان پیدا کردن
humidify, dampمرطوب ساختن
soak, drench, macerate, damp, moisten, presoakخیساندن
wet, soak, drench, macerate, water, dampخیس کردن
صفت
damp, moist, humid, dabby, hydrous, wettishنمناک

ترجمه آنلاین

مرطوب

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.