ازار کردن، ایجاد عقده روحی کردن سایر معانی: وسوسه مند کردن، وسواسی کردن، ذهن کسی را مشغول داشتن، هسبند کردن، وسواس مند کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وسواس مند، دچار وسواس فکری، هسبند، وسواسی، عقده ای، دستخوش یک فکر یا میل قوی
وسواس جنسی [روانشناسی] تجربۀ فکر یا باور یا تصور یا تکانۀ پایدار جنسی خودناهمخوان بهصورت عاملی مزاحم که به اضطراب یا پریشانی محسوس منجر شود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
خو گرفته، معتاد سایر معانی: اموخته ومعتاد، تسلیم شده
تبعیت، وابستگی، بستگی، توکل، عدم استقلال سایر معانی: اتکا، قوام، اطمینان، اعتماد، پشت گرمی، اعتیاد، خوگیری (dependance هم می نویسند)، اطاعت، پیروی، موکول بودن [کامپیوتر] وابستگی [ریاضیات] ات ...
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی
سرگرمی، کار ذوقی، اسب کوچک اندام، مشغولیات سایر معانی: (کاری که بخاطر ذوق و علاقه انجام شود نه وظیفه یا مزد) سرگرمی، خواهکاری، خواهکاره، تفنن، (قدیمی) اسب میان اندام تندرو، اسب پرزور، رجوع ش ...
قلاب شده سایر معانی: قوس دار، قلابدیس، هلال شکل، کجه مانند، قلابدوزی شده، (خودمانی - معمولا با : on) معتاد، خوگرفته، دیوانه ی چیزی (یا کسی)، کجه مانند hooked nose دماغ سرکج، شوهردار ...
شیفتگی، شیدایی سایر معانی: دلباختگی، حماقت، نابخردی، بدداوری، بدگزینی
ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی سایر معانی: وابسته به روان رنجوری یا تباهی
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...