مواج سایر معانی: طغیان کننده، سخت، شدید، خشمناک، ژیان، غرنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرک نشستن، چرک جمع کردن، جان گداز بودن، جانسوز بودن سایر معانی: دل چرکین شدن یا کردن، رنجاندن، رنجیدن، (دراصل) چرک کردن، متورم و سرخ کردن یاشدن، رنج دادن، عذاب دادن
بار، میخانه، رستوران، کافه سایر معانی: رستوران، کافه
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن سایر معانی: سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن [کامپیوتر] اشباع شدن [برق و الکترونیک] اشب ...
موشکافی کردن، مورد مداقه قرار دادن، بدقت بررسی کردن سایر معانی: (با دقت) نگریستن، وارسی کردن، پشت و روی چیزی را امتحان کردن، (دقیقا) معاینه کردن، خواندن، ژرف نگری کردن
فریبا، گمراه کننده، اغوا کننده سایر معانی: وسوسه انگیز، دلفریب، فریبنده
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن سایر معانی: (دنبال چیزی) گشتن، در پی چیزی بودن، توزیدن، توختن، پناه جستن (در محلی)، پناه بردن، جویا شدن، خواستار شدن، خواستگار بودن ...
حسن انتخاب، بهگزینی، گزینندگی سایر معانی: گزینشگری، انتخابی بودن، سخت گزینی، مشکل پسندی [شیمی] گزینش پذیری [برق و الکترونیک] قابلیت انتخاب، گزینندگی [نساجی] برگزیدگی [پلیمر] گزینش پذیری، انت ...
دغل کار سایر معانی: (امریکا - خودمانی) بی وجدان (به ویژه وکیل دادگستری)، بی مرام، گوشبر، کسیکه در قانون وسیاست فاقد اصول اخلاقی است، بی همه چیز، دغل کاری کردن
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت ...
منظومه شمسی سایر معانی: منظومه ی شمسی [زمین شناسی] منظومه شمسی - منظومه شمسی عبارتست از خورشید و سایر اجرامی که در مدارهایی به دور آن می گردند. [ریاضیات] منظومه ی شمسی ...