restaurant
/ˈrestəˌrɑːnt/

معنی

بار، میخانه، رستوران، کافه
سایر معانی: رستوران، کافه

دیکشنری

رستوران
اسم
restaurant, cafe, buffet, tavern, coffee shop, saloonرستوران
cafe, restaurant, buffetکافه
load, bar, burden, charge, cargo, restaurantبار
pub, tavern, alehouse, cabaret, pothouse, restaurantمیخانه

ترجمه آنلاین

رستوران

مترادف

جمله‌های نمونه

The restaurant serves delicious food, especially their seafood dishes.

این رستوران غذاهای خوشمزه ارائه می‌دهد، به خصوص غذاهای دریایی آن.

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.