معنی
طلب کردن، طلبیدن، جستجو کردن، پیگردی کردن، پوییدن، جوییدن
سایر معانی: (دنبال چیزی) گشتن، در پی چیزی بودن، توزیدن، توختن، پناه جستن (در محلی)، پناه بردن، جویا شدن، خواستار شدن، خواستگار بودن یا شدن، طالب بودن، درخواست کردن، خواستن، (با مصدر) کوشیدن، سعی کردن، (قدیمی) اکتشاف کردن
[حقوق] مطالبه کردن، خواستار شدن، در صدد برآمدن
[ریاضیات] با جستجو پیدا کردن، تعیین کردن، به جستجو پرداختن، پیدا کردن، در نظر گرفتن، جستجو کردن
سایر معانی: (دنبال چیزی) گشتن، در پی چیزی بودن، توزیدن، توختن، پناه جستن (در محلی)، پناه بردن، جویا شدن، خواستار شدن، خواستگار بودن یا شدن، طالب بودن، درخواست کردن، خواستن، (با مصدر) کوشیدن، سعی کردن، (قدیمی) اکتشاف کردن
[حقوق] مطالبه کردن، خواستار شدن، در صدد برآمدن
[ریاضیات] با جستجو پیدا کردن، تعیین کردن، به جستجو پرداختن، پیدا کردن، در نظر گرفتن، جستجو کردن
دیکشنری
به دنبال
فعل
seek, request, summon, ask, invite, searchطلبیدن
search, seek, scour, look for, attempt, ransackجستجو کردن
seek, ask, bag, demand, request, searchطلب کردن
seekجوییدن
run, scan, search, seekپوییدن
explore, seek, trackپیگردی کردن
ترجمه آنلاین
به دنبال
مترادف
be after ، beat the bushes ، bird dog ، bob for ، cast about ، chase ، comb ، delve ، delve for ، dig for ، dragnet ، explore ، fan ، ferret out ، fish ، fish for ، follow ، go after ، gun for ، hunt ، inquire ، investigate ، leave no stone unturned ، look about ، look around ، look high and low ، mouse ، nose ، prowl ، pursue ، quest ، ransack ، root ، run after ، scout ، scratch ، search for ، search out ، sniff out ، track down