مبتدی، کاراموز، نوچه، جدید الایمان سایر معانی: نو کیش
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاگرد، کاراموز، خلیفه، شاگردی کردن سایر معانی: نوآموز، تازه کار، به شاگردی پذیرفتن، (در گذشته - نجاری و بنایی و غیره) شاگردی که قانونا موظف بود در مقابل خوراک و آموزش برای استاد خود رایگان ک ...
تازه کیش، بر گرداندن، وارونه کردن، تبدیل کردن، بکیش دیگری اوردن سایر معانی: تبدیل کردن یا شدن، واگردان کردن یا شدن، واگرداندن، تراریخت کردن یا شدن، تغییر مذهب یا عقیده (و غیره) دادن، نو کیش ...
جوجه تازه پر و بال دراورده سایر معانی: (جوان کم تجربه) نورسته، تازه کار، ناشی (انگلیس: fledgeling)، جوجه، نوپر، نوبال، تازه پر درآورده، نوچه
ناویژه کار، شخص غیر روحانی، شخص عامی، شخص غیر وارد، خارج از حرفه یا فن خاصی سایر معانی: آدم غیر روحانی یا غیر معمم (در برابر: روحانی یا کشیش clergy)، غیر کشیش، غیر آخوند، غیر متخصص، غیر حرفه ...
شاگرد، یادگیرنده سایر معانی: یادگیرنده
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
جدید الایمان، نو اموزمذهبی، عضو تازه حزب، کسیکه تازه بدینی وارد شود، تبلیغ کردن، بدین تازه وارد کردن، تبلیغ شدن سایر معانی: نوآیین، نوکیش، جدید الاسلام، نومسیحی (و غیره)، به کیش خود درآوردن، ...
تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار سایر معانی: (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر
مبتدی، کاراموز، تازه کار، نوچه، نو اموز سایر معانی: خامدست