معشوقه، خانم، کدبانو، بانو، دلبر سایر معانی: رئیس خانه، خانه دار، (زن) مدیر، سرپرست، ارباب، صاحب، نماد زن یا شهبانو که در زمینه ای سرآمد است، خانم سرخانه، موله، جانان، دلدار، (m بزرگ - مهجور ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بانویی که موزیک یاد میدهد، معلمه موسیقی
(نادر - زن) رییس پستخانه
[سینما] مسؤول لباس
سروان، ناخدا سایر معانی: سالار، سرور، میاندار، سردسته، سرفرمانده، سروری کردن، خلبانی (و ناخدایی و سروانی و غیره) کردن، (ارتش) سروان، (نیروی دریایی) ناخدا یکم (فرمانده ی یگان شناور)، (هواپیما ...
معشوقه، صیغه، رفیقه، متعه سایر معانی: (حقوق) هم خوابه (زنی که بدون ازدواج قانونی با مرد دیگری زندگی کند)، موله، همخوابه
ملکه [علوم سلامت] زنی که در انواع فعالیتهای بردهسازی و تندهی نقش فرادست را بازی میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
لیدرزن، زن سخنگو و رئیس در هیئت منصفه سایر معانی: (زن) سرکارگر
مدیره، حاکم زن، زنحاکم سایر معانی: معلمه سرخانه، معلم خصوصی (زن)، لله، دایه، زنی که اجیر شده است در خانه ای زندگی کند و آموزش کودک (یا کودکان) منزل را به عهده دارد، زنی که مواظبت بچه یا اشخا ...
معشوقه، زن عاشق، دلداده سایر معانی: دلدار، شیفته
خانم، بانو، مادام، زوجه، رئیسه خانه سایر معانی: (در مخاطب قرار دادن و ادای احترام) بانو، خاتون، زن بلندجاه، خانم اشرافی، علیامخدره، (انگلیس) عنوان بارونس و کنتس و غیره (پیش از نام اول می آید ...
یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول سایر معانی: معشوق یا معشوقه (ی شخص زن دار یا شوهردار)