معنی

سروان، ناخدا
سایر معانی: سالار، سرور، میاندار، سردسته، سرفرمانده، سروری کردن، خلبانی (و ناخدایی و سروانی و غیره) کردن، (ارتش) سروان، (نیروی دریایی) ناخدا یکم (فرمانده ی یگان شناور)، (هواپیما) خلبان، (ورزش) ارشد گروه، کاپیتان تیم، سرگروه (امریکا - پلیس) سرکلانتر، رئیس کلانتری، (امریکا - احزاب سیاسی) رئیس حوزه، (رستوران) سرپیشخدمت (headwaiter هم می گویند)، کشتیبان، سرکرده
[فوتبال] کاپیتان

دیکشنری

کاپیتان
اسم
captainسروان
captain, commodore, shipmasterناخدا

ترجمه آنلاین

کاپیتان

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.