گول زدن، زرنگ تر بودن از سایر معانی: (قدیمی) باهوش تر بودن، بیشتر (از دیگری) زرنگی کردن، ذکاوت بیشتر به خرج دادن، ترفند بهتری زدن، حیله ی بهتری به کار زدن، بهتر دوز و کلک سوار کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن سایر معانی: (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر ...
شیک و مد، مطابق مد روز سایر معانی: (عامیانه) مجلل، اعیانی، شیک، elegant : شیک ومد
شکار، صید، نخجیر، قربانی، دستخوش، دستخوش ساختن، طعمه کردن، صید کردن سایر معانی: (حیوانی که توسط حیوان دیگر شکار شود) فریسه، طعمه، چشته، مسته، (جانور) شکارگر، درنده، چشته خوار، طعمه جو، (انسا ...
فرشته، ادم پرهیز کار، مقدس، مقدس شمردن سایر معانی: آدم مقدس، اشو، ولی، آدم سازگار، آدم خوب و شکیبا، (به ویژه کلیسای کاتولیک) سنت، شخصی که رسما از سوی کلیسا ((مقدس)) شناخته شده است (این عنوان ...
عاقل، دانشمند، خردمند، دانا سایر معانی: با عقل و درایت، فهمیده، اهل تمیز
طعنه امیز، کنایه امیز، وابسته به زهرخنده سایر معانی: (به طور تلخ یا تحقیر آمیز) کنایه دار، گواژه آمیز، طعنه آمیز
ادم بیشرم، بچه پر رو سایر معانی: (خودمانی - قدیمی) بچه ی بی ادب، بچه ی حاضر جواب، ادم بی شرم، بچه پررو
پر رو سایر معانی: بی حیا، بی ادب، گستاخ، پیش جواب، حاضر جواب، خوشمزه
جرقه زننده، بارقه دار سایر معانی: scintillant : جرقه زننده
زیرکانه، بزیرکی
سررشته، سامان، مهارت، تردستی، استادی، هنرمندی، زبر دستی، عرضه، ورزیدگی، کاردانی، چیره دستی سایر معانی: صنعتگری، توانایی، قدرت، (مهجور) دانش، فهم، درایت، (قدیمی) اهمیت داشتن، به درد خوردن، مه ...