[زمین شناسی] ماسه شکسته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازنده، تولید کننده، صاحب کارخانه سایر معانی: (کالاهای صنعتی) فرآور، فروردگر [حسابداری] سازنده ؛ تولید کننده
ساخته سایر معانی: زمان گذشته و اسم مفعول فعل: build، ساخت، ریخت، ترکیب
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن سایر معانی: بنا کردن، احداث کردن، (هندسه) رسم کردن، ساختمان، ساختار، سازه، کدواده، نظریه، همسازه، مفهوم، ابداع کردن، تدوین کردن، انشا کردن [عمران و ...
(نتیجه ی نهایی هر سلسله دگرگونی یا فرآیند یا واکنش شیمیایی) پیامد پسین، پسین پیامد، فرآورده ی پایانی، محصول نهایی [شیمی] فرآورده ى پایانی ،محصول نهایی، (نتیجه ى نهایی هر سلسله دگرگونی یا فرآ ...
اهل صنعت، صنعتی، دارای صنایع بزرگ سایر معانی: هوتخشانه، هوتخشی، پیاواری، وابسته به کارگران صنعتی، (معمولا جمع) سهام شرکت های صنعتی، اوراق قرضه ی صنایع [برق و الکترونیک] صنعتی [صنعت] صنایع، ص ...
کارخانه دار سایر معانی: (کسی که مالک یا مدیر یک واحد صنعتی است) صاحب صنعت، هوتخشگر، مدیر صنعت
نظیر، ساختمان، ساخت، وادار یا مجبور کردن، گاییدن، انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن سایر معانی: به وجود آوردن، آمودن، جور، مناسب، - کردن ...
محصول، بازده، تولید، برونداد سایر معانی: فرآوری، فرورد، (علم و ادب) شکوفایی، گل کردن، (کامپیوتر) برون داد، خروجی، برون دادی، برون ده، (برق - نیروی مفید تولید شده توسط مولد یا بیرون داده شده ...
تعبیه، تمهید، امایش، امادگی، تهیه، تدارک، اماده سازی، تهیه مقدمات، پستایش، امادش، اقدام مقدماتی سایر معانی: آماده سازی، آمایش، مهیاسازی، ترکیب (کردن)، تدوین، درست کردن، آمادگی، سازمندی، بسیج ...
عمل، ساخت، محصول، استخراج، تولید، عمل اوری سایر معانی: فرآوری، فرورد، فراورش، دست ساخت، اثر (هنری یا ادبی)، اثر سینمایی (یا تئاتری و غیره)، فراورده، فرورده، (اقتصاد) تولید کالا و خدمات، تولی ...
امیختن، ترکیب کردن، ترکیب شدن، هم گذاری کردن سایر معانی: هم نهشتن، هم نهشت کردن، همگذاشت کردن، (شیمی) سنتز کردن، آماییدن، (با آمیختن ترکیبات ساده تر و از راه extraction یا refinement و غیره) ...