اندیشه، دستگاه، اسباب، اختراع، شعار، شیوه سایر معانی: (هرچیز که تمهید و تدبیر و طرح شده باشد) نقشه، تدبیر، طرح، حقه، ترفند، شگرد، ابزار، (هنر و ادبیات) صنعت، فن، نقش تزیینی، نقش به همراه شعا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شتاب، اقتضاء، سودمندی، اقدام مهم، کار مهم سایر معانی: سودجویی، سودگزینی، فرصت طلبی، ترفند (expedience هم می گویند)، مصلحت، مصلحت اندیشی، تدبیر، رایزنی، بیارش، expedience شتاب، عجله [حقوق] مص ...
مشروط، شرطی، سپنج، موقتی، موقت سایر معانی: کوته زمان، دم گذر (provisionary هم می گویند)، (قدیمی) پیش نگرانه، آینده نگرانه، محتاطانه، (پست) تمبر موقت [حقوق] موقت، مشروط
کاردانی، تدبیر
تعویض، بدل، عوض، جانشین، جابجا کردن، جانشین کردن، تعویض کردن سایر معانی: معادل، هم ارز، جانشین شدن یا کردن، جای کسی (چیزی) را گرفتن، به جای کسی رفتن، (دستور زبان) واژه ی جانشین (مانند did در ...
ترکیبی، مرکب از مواد مصنوعی، همگذاشت سایر معانی: تولید شده از راه ترکیب شیمیایی (در برابر: یافت شده در طبیعت)، هم نهشته، هم نهاده، مصنوعی، ساخته، (زبانشناسی - دستور زبان) ترکیبی، صرفی، آمیخت ...
زود گذر، سپنج، انی، موقتی، موقت، سپنجی سایر معانی: گریزا، ناپا، گذرا، دم گذر، ناجاوید [برق و الکترونیک] موقت [مهندسی گاز] موقتی
تجربی، ازمایشی، امتحانی سایر معانی: آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی [حسابداری] غیر قطعی [ریاضیات] تجربی، آزمایشی
ضعیف، لاغر، ناتوان، سست، کمرو، عاجز، کم زور، بی حال، چیز ابکی، کم دوام، کم بنیه سایر معانی: زبون، زار، لاجون، کم قوه، کم قدرت، ناچیز، کم استحکام، شل، رقیق، آبکی، (بازار سهام - قیمت ها - وضع ...