فراوان، وافر، بسیار سایر معانی: سرشار، غنی، ثروتمند، پرنعمت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انبوه، پر پشت سایر معانی: پوشیده از بته و خاربن، بته زار، پربته، بته مانند، پرمو و فرچه مانند، جاروبکی، پشمالو و گسترده، پاچه بزی
فراوان، زیاد سایر معانی: بسیار، خیلی، وافر، متنابه، (نویسنده و هنرمند) پر کار، پر اثر، پر بازده، (نوشته) دارای اطناب، پرگویانه، دراز و پراکنده، مفصل
گران، لوکس، مجلل، تجملی، با شکوه، بسیار زیبا سایر معانی: دولوکس، پرزیب
طلوع، سرسبز سایر معانی: درحال ترقی، پیشرفت کننده، رشدکننده، اباد
میگسار، مشروبخوار، الکلی، ابدار، پر پشت، با شکوه، شاداب، پر اب، مست کردن سایر معانی: سبز و خرم، گشن، انبوه، سرسبز و پر پشت، دارای تزئینات بیش از حد، پر آذین، پر شاخ و برگ، لطیف و آبدار، رسید ...
وافر، سرشار سایر معانی: فراوان
وافر، سرشار، پربار سایر معانی: فراوان، بسیار، فرهست، متعدد، پرشمار، پر ثمر، پر برکت
فراوان، وافر، لبریز، سرشار سایر معانی: مفرط، بیش از حد، بی حد و حصر، ساری، سرشار ساختن
فراوان، نیرومند، بارور، حاصلخیز، زایا، پرزا سایر معانی: پربچه، پرمیوه، پربار، پرزاد و رود، (نویسنده و هنرمند و غیره) دارای آثار فراوان، (معمولا با: in یا of) فراوان، زیاد، پرکار
شایع، حکمفرما سایر معانی: (گیاه) پر شاخ و برگ، انبوه، گسترا، فراوان، بی حدو حصر، فراگستر، زبانزد، پراکنده، (اسب و شیر و غیره) ایستاده روی دو پا، خیزیده، لگام گسسته، لجام گسیخته، وحشیگرانه، خ ...
وافر، زیاد، دارای وفور سایر معانی: فراوان، انبوه، نهمار، زیاده، بیش از حد، خیلی زیاد