رهایی، رستگاری، خلاصی، فراغت از زایمان، خلاص سایر معانی: وارستگی، نجات، رهایش، آزادی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیما، حالت، بیان، قیافه، عبارت، تجلی، ابراز، کلمه بندی سایر معانی: به زبان آوری، آب و تاب، روش بیان، شور، حال، اصطلاح، صورت، زبانزد، هشته، بیانگر، نشانه، گویا، نشانگر، (قیافه یا حرکات و غیره ...
زایمان، بچه زایی سایر معانی: زایش، بچه آوری، زاییدن [علوم دامی] زایش .
نمایش، بیان، عرض، تقریر، عرضه، ارائه، معرفی، تقدیم سایر معانی: عمل هدیه دادن، اهدا، برنامه، سخنرانی، نطق، (زایمان) طرز بیرون آمدن بچه، بازنمود، شناساندن، هدیه، پیشکش، چیز اهدایی، (بازرگانی) ...
تفسیر، تسلیم، تحویل، ترجمه، باز گردانی سایر معانی: (نمایش و غیره) اجرا، ایفا، (نقاشی و غیره) پرداخت، ویرایش، پرداخت
رهایی، خلاصی، فراغت، نجات، رهایی دادن، خلاص کردن، نجات دادن، رهانیدن سایر معانی: بوختن، رهایش، نجات بخشی، (حقوق - شخص یا مال حبس شده را) به زور آزاد کردن، تمرد کردن، تمرد (نسبت به قانون) ...
[کامپیوتر] نامه رسان حلزونی - ( اصطلاح عامیانه) نامه ی پستی عادی، بر خلاف e-mail.
جامه، درخواست، نوع، مرافعه، تسلسل، توالی، تقاضا، خواستگاری، دادخواست، عرضحال، یک دست لباس، خواست دادن، لباس دادن به، خواستگاری کردن، مناسب بودن، وفق دادن، جور کردن سایر معانی: (جامه) دست، کت ...
خصوصیت برخی ترکیبات دارویی که بلافاصله در بدن آزاد میشوند [علوم دارویی]
واژههای مصوب فرهنگستان
دستور کتبی صاحب کشتی یا نمایندۀ او به انباردار یا متصدیان گمرک برای تحویل کالا [حملونقل دریایی]
تحویل داده از یک منبع به یک مقصد [مهندسی مخابرات]
فرایندی که در آن انواع مرسولات پُستی به وسیلۀ یک نامهرسان مشخص توزیع میشود [مهندسی مخابرات - پست]