presentation
معنی
نمایش، بیان، عرض، تقریر، عرضه، ارائه، معرفی، تقدیم
سایر معانی: عمل هدیه دادن، اهدا، برنامه، سخنرانی، نطق، (زایمان) طرز بیرون آمدن بچه، بازنمود، شناساندن، هدیه، پیشکش، چیز اهدایی، (بازرگانی) رجوع شود به: presentment، نامزدی کشیش برای شغل کلیسایی، (فلسفه - روانشناسی) نما، صور ذهنی، درونه یافت
[سینما] نمایش - ارائه
[برق و الکترونیک] نمایش، ارایه
[حقوق] ارائه، معرفی، بیان، تقدیم، ادعا نامه، دستور هیأت عالی منصفه برای تنظیم ادعا نامه، ارائه برات یا سفته برای قبولی نویسی یا پرداخت
[ریاضیات] نمایش
سایر معانی: عمل هدیه دادن، اهدا، برنامه، سخنرانی، نطق، (زایمان) طرز بیرون آمدن بچه، بازنمود، شناساندن، هدیه، پیشکش، چیز اهدایی، (بازرگانی) رجوع شود به: presentment، نامزدی کشیش برای شغل کلیسایی، (فلسفه - روانشناسی) نما، صور ذهنی، درونه یافت
[سینما] نمایش - ارائه
[برق و الکترونیک] نمایش، ارایه
[حقوق] ارائه، معرفی، بیان، تقدیم، ادعا نامه، دستور هیأت عالی منصفه برای تنظیم ادعا نامه، ارائه برات یا سفته برای قبولی نویسی یا پرداخت
[ریاضیات] نمایش
دیکشنری
ارائه
اسم
offer, presentation, offering, representation, exposure, showingارائه
introduction, presentationمعرفی
offer, presentation, exposition, proffer, skill, efficiencyعرضه
expression, statement, explanation, presentation, interpretation, declarationبیان
offer, present, presentation, profferتقدیم
display, presentation, show, exhibition, representation, demonstrationنمایش
exposition, statement, presentation, developmentتقریر
width, latitude, breadth, petition, ordinate, presentationعرض
ترجمه آنلاین
ارائه
مترادف
act ، appearance ، arrangement ، award ، bestowal ، coming out ، conferral ، debut ، delivering ، delivery ، demonstration ، display ، dog and pony show ، donation ، exhibition ، exposition ، giving ، introduction ، investiture ، knockdown ، launch ، launching ، offering ، overture ، pitch ، present ، production ، proposal ، proposition ، reception ، remembrance ، rendition ، representation ، sales pitch ، show ، staging ، submission