معنی
سایر معانی: (جامه) دست، کت و شلوار، پیراهن و دامن، لباس، پوشاک، (بازی ورق) یک سری ورق از یک خال، ورق های همخال، خال، (حقوق) دعوی، دادخواهی، دادرسی، شایستن، برازیدن، (به چیزی) آمدن، خوردن، جور درآمدن، متناسب بودن، زیبیدن، متناسب کردن، متوافق کردن، جامه دادن یا داشتن، لباس دار کردن یا بودن، (سابقا) حضور یا خدمت در کاخ ملوک الطوایفی، رجوع شود به: uniform، مساعد بودن، پیروان، خدمتگزاران، ملتزمین، تعقیب کردن
[کامپیوتر] خدمتکار - ( اصطلاح عامیانه) یک مدیر یا فروشنده ؛ کارگری ( مرد) در سنعت کامپیوتر که نه مهندس است و نه برنامه نویس، از این رو اجازه ی لباس پوشیدن اتفاقی را ندارد.
[حقوق] دادخواهی، اقامه دعوی، دعوی، ترافع، پیگرد
[نساجی] لباس - کت و شلوار یک تکه
[ریاضیات] ردیف، مورد قبول بودن، قابل قبول، مناسب بودن، مناسب، شایان بودن، دنباله