وابسته به اب شیرین، زیست کننده در اب شیرین سایر معانی: (بیشتر در مورد پرندگان و آبزیان) دریاچه زی، دریاچه ای (در برابر: کرانه ای)، limnic زیست کننده در اب شیرین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خاک شناسی] ماده لیمنیک
[خاک شناسی] لایه لیمنیک
(دانشی که با ویژگی های دریاچه ها و تالاب ها سر و کار دارد) دریاچه شناسی، ایستاب شناسی، بخشی از زیست شناسی که درباره موجودات اب شیرین بحکمیکند [عمران و معماری] دریاشناسی - نوشاب شناسی - دریاچ ...
[زمین شناسی] ژرف لایه دریاچه بخش عمیق تر hypolimnion که بوسیله آهنگهای پایدار جذب گرما در اعماق مختلف، تشخیص داده می شود. مقایسه شود با: clinolimnion
[زمین شناسی] آب سرد زیرین مرتبط با hypolimnion.
زیست شناسى : اب میانین
معین کردن، ترسیم نمودن سایر معانی: ترسیم کردن، (خطوط کلی چیزی را) کشیدن، نمای چیزی را رسم کردن، تصویر کردن -2توصیف کردن، شرح دادن، وارد جزئیات شدن، مشخص کردن [نساجی] ترسیم کردن - توصیف کردن ...
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن سایر معانی: تصویر کردن، نشان دادن، نگاره کردن، دیسه کردن، بیان کردن، هویدا کردن، دیس گویی کردن، آشکار کردن، شناسا کردن، نمایش ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
مجسم کردن، توصیف کردن، تصویر کشیدن سایر معانی: تصویر کردن، (رخساره) کشیدن، فرتور کردن، رخ نگاشت کردن، شرح دادن، باز نمود کردن، نشان دادن، وصف کردن، (فیلم و تئاتر و غیره) نقش کسی را بازی کردن ...
بر گرداندن، تکرار کردن، جور ساختن، تا زدن سایر معانی: (به ویژه آزمایش های علمی) تکرار کردن، به نتیجه ی مشابه رسیدن، چندباره کردن، پدیسار کردن، (به ویژه برگ) همتایه، (بر روی خود) تا شده، (آما ...