replicate
معنی
بر گرداندن، تکرار کردن، جور ساختن، تا زدن
سایر معانی: (به ویژه آزمایش های علمی) تکرار کردن، به نتیجه ی مشابه رسیدن، چندباره کردن، پدیسار کردن، (به ویژه برگ) همتایه، (بر روی خود) تا شده، (آمار) آزمون چند باره، تکرار همسان، پدیسار آزمایی، (به ویژه برگ) تا شدن یا کردن (بر روی خود)، کپی کردن، روگرفت کردن
[زمین شناسی] تکرار کردن، برگرداندن، تازدن، جورساختن
سایر معانی: (به ویژه آزمایش های علمی) تکرار کردن، به نتیجه ی مشابه رسیدن، چندباره کردن، پدیسار کردن، (به ویژه برگ) همتایه، (بر روی خود) تا شده، (آمار) آزمون چند باره، تکرار همسان، پدیسار آزمایی، (به ویژه برگ) تا شدن یا کردن (بر روی خود)، کپی کردن، روگرفت کردن
[زمین شناسی] تکرار کردن، برگرداندن، تازدن، جورساختن
دیکشنری
تکثیر
فعل
repeat, replicate, iterate, frequent, ingeminate, reduplicateتکرار کردن
replicateجور ساختن
evoke, regurgitate, refract, return, replicate, turnبر گرداندن
replicateتا زدن
ترجمه آنلاین
تکرار کنید
مترادف
Xerox ، carbon ، cartoon ، clone ، counterfeit ، delineate ، depict ، ditto ، draw ، dupe ، duplicate ، engrave ، engross ، fake ، forge ، imitate ، knock off ، limn ، manifold ، mimeo ، mirror ، mold ، paint ، paraphrase ، photocopy ، photostat ، picture ، plagiarize ، portray ، reduplicate ، reflect ، repeat ، represent ، reproduce ، rewrite ، sculpture ، simulate ، sketch ، stat ، trace ، transcribe