مجوز [مدیریت] موافقتنامه دولت یا بخش خصوصی برای انجام اقدام خاص
واژههای مصوب فرهنگستان
پلاک [قطعات و اجزای خودرو] صفحهای فلزی که پلاک خودرو بر روی آن حک شده است
مجاز سایر معانی: پرگه دار، دارای پروانه (یا جواز یا گواهینامه و غیره)
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حسابداری] حق پروانه
[کامپیوتر] مجوز پوشش پلاستیکی - نوعی مجوز نرم افزاری که خریدار با بازکردن بسته ی نرم افزار آن را قبول می کند. واضح است که اگر مجوز درون بسته باشد، قبولاندن آن در دادگاه با مشکلاتی مواجه است. ...
امتیاز فنّاوری [حقوق] مجوز بهرهبرداری از یک فنّاوری که سازمانی در طی یک مبادلۀ تجاری و تحت شرایطی در اختیار به سازمان دیگر میگذارد ...
مصوب، مجاز، معتبر، روا، مورد تایید و تصدیق، ماذون، دارای اختیار [صنعت] مجاز، مصوب
تصدیق کردن، تضمین کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن سایر معانی: (معمولا به طور کتبی) گواهی کردن، (صحت چیزی را) تضمین کردن، شهادت دادن، دیوانه اعلام ...
خط، مزایا، فرمان، اجازه نامه، منشور، امتیاز، دربست کرایه دادن، پروانه دادن، امتیازنامه صادر کردن سایر معانی: امتیازنامه، بیله، بیلک، اساسنامه (انجمن ها و شهرداری های مستقل و غیره)، امتیاز نا ...
تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری سایر معانی: دربستی، دربستگرانه، مانعه الجمع، اختصاصی، خصوصی، خاص، ویژه، ویژگانه، ویژگانی، ویژه ای، بخصوص، (باشگاه و غیره) بروندار، ویژه ...
غیر قانونی، غیر مجاز، حرام، غیر مشروع، نا مشروع سایر معانی: غیرقانونی، نامشروع، غیرمجاز، حرام [کامپیوتر] غیر مجاز [حقوق] غیر قانونی، خلاف قانون، نامشروع
خانه، اتاق، محل، جا، فضا، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن سایر معانی: جای کافی، گنجایی، امکان، شایش، (مجازی) جا، (جمع) مسکن، جای زندگی، آپارتمان، منزل، حاضران (در اتاق)، اهل اتاق، (قدی ...