authorized
معنی
مصوب، مجاز، معتبر، روا، مورد تایید و تصدیق، ماذون، دارای اختیار
[صنعت] مجاز، مصوب
[صنعت] مجاز، مصوب
دیکشنری
مجاز است
فعل
allow, let, permit, authorize, give clearance, authoriseاجازه دادن
empower, authorize, accredit, enable, authoriseاختیار دادن
authorize, allow, clear, free, permit, authoriseترخیص کردن
authorize, ratify, pass, allow, approbate, approveتصویب کردن
ترجمه آنلاین
مجاز است
مترادف
accredited ، certified ، commissioned ، lawful ، legal ، legitimate ، licensed ، licit ، official ، recognized ، sanctioned ، warranted