exclusive
/ɪkˈskluː.sɪv/

معنی

تنها، منحصر، گران، دربست، انحصاری، منحصر بفرد، انتصاری
سایر معانی: دربستی، دربستگرانه، مانعه الجمع، اختصاصی، خصوصی، خاص، ویژه، ویژگانه، ویژگانی، ویژه ای، بخصوص، (باشگاه و غیره) بروندار، ویژه ی خواص، دربسته، جلوگیر، محروم ساز، طردگر، (مغازه و غیره) اعیانی، دارای مشتریان ویژه، صرف، تک، محض، یگانه، گزیده، دستچین، منتخب، (رسانه ها) گزارش ویژه، کالای اختصاصی، کالای ویژه، (دستور زبان) ضمیر انحصاری، واژه ی جدادار (مانند: only)
[برق و الکترونیک] انحصاری
[فوتبال] انحصاری
[حقوق] انحصاری، منحصر به فرد
[ریاضیات] انحصاری، تنها، مخدود، نافی، ناسازگار و نافی

دیکشنری

انحصاری
صفت
exclusive, monopolized, pre-emptiveانحصاری
exclusive, limited, confined, restricted, limitaryمنحصر
individual, exclusive, sole, particular, monopolizedمنحصر بفرد
only, alone, single, lonely, lone, exclusiveتنها
exclusive, en bloc, lumpدربست
exclusiveانتصاری
expensive, costly, dear, prohibitive, heavy, exclusiveگران

ترجمه آنلاین

انحصاری

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.