اعتبار,برو,نیکنامی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فریبنده، فریبا، فریب امیز، گمراه کننده، گول زننده سایر معانی: نیرنگ آمیز، فریب آمیز، ریشخندآمیز، آب زیر کاه، لیوه، غلط انداز
رام، رام شدنی، سر براه، مطیع، سربزیر، تعلیم بردار سایر معانی: حرف شنو
پایا، دیرپای، باودام سایر معانی: با دوام، پردوام، پاینده، ماندنی، مانا [عمران و معماری] بادوام - پایدار [نساجی] بادوام - با ثبات - پایدار - مقاوم
فنری، کشسان، قابل ارتجاع، کش دار، مرتجع، سبک روح سایر معانی: کشایند، کشی، جهمند، کشان، کشمند، (دارای توانایی زود چیره شدن بر غم یا خستگی و غیره) سبکروح، انعطاف پذیر، خم پذیر، نرمش دار، (اقتص ...
عاری، ازاد، معاف، معاف کردن سایر معانی: مستثنی، بخشوده، مستثنی کردن، بخشودن [حقوق] معاف کردن، مستثنی کردن، بخشیدن، معاف، مستثنی
بی وفا، بی ایمان، گول زن سایر معانی: عهدشکن، خائن، نابکار، غیرقابل اعتماد، اوستام ناپذیر
رجوع شود به: flexible، نرم، رام شو، قابل تغییر، قابل تطبیق
ادم ساده لوح و رک و راست، محفوظ ازخطا وشکست، محفوظ از حماقت وکارهای احمقانه سایر معانی: خطاناپذیر، آسان انجام، (ماشین آلات و روش های کار ـ آنچه که به کار بردن آن آسان و احتمال اشتباه در آن ک ...
چمن، سبزه، رنگ سبز، ترو تازه، بی تجربه، خام، نارس، خرم، سبز، تازه، سبز شدن، سبز کردن سایر معانی: (رنگ چشم) میشی، سبز و خرم، پوشیده از گیاه سبز، سبزی دار، سبز رنگ کردن یا شدن، ملایم، زنده، فع ...
پسندیده، عالیجناب، سربلند، خوش طینت، محترم، شریف، شرافتمندانه، بزرگوار، شایان تعریف، ابرومند، لایق احترام سایر معانی: شرافتمند، آبرومند، آبرودار، پرافتخار، (عنوان ویژه ی برخی مقام ها- h بزرگ ...
فانی، بی وفا، بی ثبات سایر معانی: ناثابت، متغیر، دمدمی، هردمبیل [نساجی] بی ثبات - ناپایدار