مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند سایر معانی: (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعلیق، فاصله، انقطاع سایر معانی: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر [عمران و معماری] گسیختگی [کامپی ...
وقفه، ایست، فاصله، فرجه، مدت، فترت، خلال سایر معانی: (فضا یا فاصله ی میان دو چیز) فاصله، میان جا، دورنای، (فاصله ی زمانی میان دو چیز به ویژه دو چیز همانند) وقفه، میانگاه، میان زمان، مکث، (فا ...
تسکین سایر معانی: کاهش دادن
وقفه، مکی، سکوت، توقف، درنگ، مکی کردن سایر معانی: مکث، مولش، درنگ کردن، تردید کردن، مکث کردن، بازایستادن، مولیدن، (با: on یا upon) توقف کردن، (در جایی) باقی ماندن، (موسیقی) طولانی کردن نت یا ...
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی، تسکینی سایر معانی: آرام ...
متارکه، متارکه جنگ، جنگ ایست، قرارداد متارکه موقت جنگ سایر معانی: آتش بس موقت، متارکه ی جنگ