معنی

وقفه، مکی، سکوت، توقف، درنگ، مکی کردن
سایر معانی: مکث، مولش، درنگ کردن، تردید کردن، مکث کردن، بازایستادن، مولیدن، (با: on یا upon) توقف کردن، (در جایی) باقی ماندن، (موسیقی) طولانی کردن نت یا مکث (بنا به سلیقه ی رهبر سمفونی)، (معانی بیان) رجوع شود به: caesura، مکک، مکک کردن
[سینما] قاب ایستا / قاب ایستایی
[کامپیوتر] فرمان PAUSE
[برق و الکترونیک] وقفه، توقف دادن

دیکشنری

مکث
اسم
stop, pause, cessation, cease, stay, suspensionتوقف
break, pause, interval, hiatus, standstill, gapوقفه
hesitation, pause, tarry, halt, hesitancy, hesitanceدرنگ
silence, reticence, pause, mum, calm, quietismسکوت
breather, pause, halt, backset, check, cunctationمکی
فعل
break, halt, pauseمکی کردن

ترجمه آنلاین

مکث

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.