معنی

مدت از کار افتادگی، مدتی که کارخانه کار نمیکند
سایر معانی: (مدت زمانی که طی آن موتور یا کارخانه به علت تعمیر و غیره خوابیده است) تعطیل، فرویش، مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز، مدت از کار افتادگی
[کامپیوتر] مدت از کار افتادگی
[صنعت] زمان از کار افتادگی، زمان توقف، مدت زمانی که کارخانه کار نمی کند
[آب و خاک] زمان توقف
[ریاضیات] از کار افتادگی، زمان خوابیدگی، خوابیدن، زمان از کار افتادگی، زمان بی کاری
[نفت] مدت تعمیرات

دیکشنری

خرابی
اسم
downtimeمدت از کار افتادگی
downtimeمدتی که کارخانه کار نمیکند

ترجمه آنلاین

خرابی

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.