interruption
/ˌɪntəˈrəpʃn̩/

معنی

تعلیق، فاصله، انقطاع
سایر معانی: وقفه، بازایستی، فترت، قطع، گسیختگی، گسستگی، وابریدگی، وابرش (سخن دیگری)، دویدن توی حرف، تک مضراب، قطع کننده، وابرشگر، گسیختگر
[عمران و معماری] گسیختگی
[کامپیوتر] وقفه .
[حقوق] انقطاع، وقفه، اختلال، تعطیل موقت
[ریاضیات] وقفه، انقطاع
[پلیمر] بریدگی

دیکشنری

وقفه
اسم
discontinuity, interruption, curtailment, cessation, letup, slackانقطاع
suspension, pendency, hang, stop, interruption, abeyanceتعلیق
distance, interval, spacing, space, timeout, interruptionفاصله

ترجمه آنلاین

وقفه

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.