روش، راه پیمایی، قدم رو، قدم برداری، گام نظامی، موسیقی نظامی یا مارش، پیش روی، پیشرفت کردن، راهپیمایی کردن، قدم رو کردن، نظامی وار راه رفتن، پیشروی کردن، تاختن بر سایر معانی: ماه مارس، ماه م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هدایت کردن، کشتیرانی کردن سایر معانی: (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذا ...
مسافرت دور، جهان گردی، دربدری
طرف، راه، سمت، جاده، مسیر، خط سیر، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن سایر معانی: مسیر عادی (مثلا در تحویل روزنامه به منازل)، از راه یا مسیر معینی فرستادن، مشتریان (به ویژه مشتریان مسیر عا ...
حمله، یورش، حرکت سریع، جواب سریع و زیرکانه، حمله ور شدن، یورش اوردن سایر معانی: (خروج ناگهانی محاصره شدگان و حمله بر محاصره کنندگان) یورش، برون تک، برون تاخت، فعالیت ناگهانی، کنشوری ناگهانی، ...
ولگرد، خزپوش، بیکاره، طفیلی، دربدر، خانه بدوش، خانه بدوش، بی کاره، ولگردی کردن سایر معانی: سرگردان، آواره، عیار، دوره گرد، رذل
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد سایر معانی: رهرو، رهنورد، سالک، مسافر پیاده
استخراج اطلاعات از سرشماریهای عمومی که شامل محل زندگی و کار افراد و نوع حرفه و شغل و جنسیت آنها میشود [درونشهری]
واژههای مصوب فرهنگستان
تاریخ و ساعت ارائۀ آخرین خدمت گردشگری به مسافر مطابق با قرارداد [گردشگری و جهانگردی]