معنی

هدایت کردن، کشتیرانی کردن
سایر معانی: (کشتی یا هواپیما) ناوبری کردن، راندن، (عامیانه) راه رفتن، راه خود را بازکردن، رهگشایی کردن، (نادر) با کشتی سفر کردن، هدایت کردن هواپیماو غیره، طبیعت، ذات، گوهر، ماهیت، خوی، افرینش، گونه، نوع، خاصیت

دیکشنری

حرکت کن
فعل
steer, navigate, direct, conduct, lead, redeهدایت کردن
navigateکشتیرانی کردن

ترجمه آنلاین

حرکت کنید

مترادف

متضاد

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.