معنی

سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد
سایر معانی: رهرو، رهنورد، سالک، مسافر پیاده

دیکشنری

راهرو
اسم
wayfarer, mystic, disciple, devotee, traveler, aleppo boilسالک
ganger, wayfarerمسافر پیاده
traveler, roadster, wayfarer, travellerرهنورد
viator, wayfarer, passer-byرهرو
passer-by, passer, traveler, passage, viator, wayfarerعابر

ترجمه آنلاین

مسافر

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.