غیر جسمانی، جا دادن، متحد کردن، امیختن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، ثبت کردن، داخل کردن، دارای شخصیت حقوقی کردن سایر معانی: (چیزی را با چیزی که قبلا درست شده است) یکپارچه یا ممزوج کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[صنعت] وجهه اجتماعی
(شرکت و غیره) رسما به ثبت رسیده، همبسته، همبند شده، یک کاسه، یکپارچه، متحد شده، ملحق شده، ضمیمه شده
ازامتیازات اصنافى یاشخصیت حقوقى محروم کردن
یکی شدن، ائتلاف کردن، بهم امیختن سایر معانی: به هم آمیختن، یکپارچه شدن، در هم ادغام شدن، بشلیدن، همبسته شدن، (در مورد استخوان شکسته و غیره) به هم جوش خوردن، منعقد شدن
متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدرا ...
یکی کردن، محکم کردن، یک رقم کردن سایر معانی: یکپارچه کردن، یکجا کردن، در آمیختن، ادغام کردن، مستحکم کردن، پابرجا کردن یا شدن، تقویت کردن یا شدن، ایستا کردن، ایستانیدن، سفت و محکم کردن، جامد ...
یکی شده، دارای شخصیت حقوقی، بصورت شرکت درامده سایر معانی: (شرکت) به ثبت رسیده، سهامی، شرکتی، تن آوردی، دارای ویژگی های شرکت های سهامی، مشترک، گروهی، جمعی، انبازین، (قدیمی) متحد، یکپارچه، همب ...
دارای شخصیت کردن، جنبه شخصی دادن به، شخصیت را مجسم کردن و نشان دادن سایر معانی: شخصی کردن، فردی کردن، اختصاصی کردن
رده بندی کردن، استنتاج کردن، شامل کردن، استقراء کردن سایر معانی: گنجاندن، مشمول (چیزی)کردن، جزو (چیزی)کردن، درج کردن
امیختن، ترکیب کردن، ترکیب شدن، هم گذاری کردن سایر معانی: هم نهشتن، هم نهشت کردن، همگذاشت کردن، (شیمی) سنتز کردن، آماییدن، (با آمیختن ترکیبات ساده تر و از راه extraction یا refinement و غیره) ...
متحد کردن، وصلت دادن، بهم پیوستن، ترکیب کردن، یکی کردن، متفق کردن سایر معانی: متحد کردن یا شدن، به هم پیوستن، یکی کردن یا شدن، هم پیوند کردن یا شدن، یگانستن، متصل کردن یا شدن، وصل کردن یا شد ...