خلاف قاعده، سقم سایر معانی: چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار، ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان گریزی، ناهنجاری، انحراف از صفات اصلی (گیاه یا جانور)، غیر متعارف، بی ترتیب [عل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدمتناسب سایر معانی: تباین، تکذیب، انکار، آخشیج، محاجه، پادگویی، (شخص یا چیز) متناقض [برق و الکترونیک] تکذیب، نقض، تناقض گویی [نساج ...
نا هنجاری، ناجوری سایر معانی: ناهمگنی، اختلاف، ناسازگاری، (موسیقی) ناهم خوانی، ناسازی، ناهمسازی، تنافر، ناموزونی (در مقابل: consonance)، اختلاط اصوات و اهنگ های ناموزون [برق و الکترونیک] بد ...
وقفه، شق، دهنه، رخنه، شکاف، درز، جای باز، اختلاف زیاد، شکافدار کردن سایر معانی: (از نظر زمان یا بعد) وقفه، انقطاع، جای خالی، از قلم افتادگی، فاصله، فرق فاحش، تفاوت، کمیابی، (در نرده یا دیوار ...
نا مربوطی، بی ربطی، نا مناسبی سایر معانی: irrelevancy بی ربطی
دندانه دار بودن، ناهمواری، بریدگی
اضداد، قیاس ضد و نقیض، بیان مغایر سایر معانی: (اظهاری که ظاهرا متناقض یا چرند است ولی ممکن است واقعا درست باشد) گفته ی متناقض نما، معما نما، ناسازه، خرق اجماع، پارادکس، چرند نما، پارا دخشی، ...
دچاری به نرمی استخوان، لغزندگی، سستی، شکنندگی
قلبی، ناسرگی، بدلی، نادرستی، حرامزادگی
[نساجی] نایکنواختی رنگ