[سینما] مونتاژ نامحسوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
غیر محسوس، لمس نشدنی، نامحسوس سایر معانی: غیرملموس، پرماس ناپذیر، ناپرماس، نابسودنی
بینهایت کوچک، بی اندازه خرد سایر معانی: (کوچکتر از آنکه بتوان اندازه گرفت) بسیار کوچک، بسیار ریز، بسخرد، بسخرده، (ریاضی) وابسته به بسخرد، بسخردی، (ریاضی) عدد بسخرد [عمران و معماری] بی نهایت ...
بی شعور، بی حس، عاری از احساسات، غیر حساس سایر معانی: عاری از احساس یا جان، بیهوش، از هوش رفته، از حال رفته، ناهوشمند، بی خبر، ناآگاه، غیرمطلع، بی تفاوت، بی توجه، بی اعتنا، نامحسوس، کم، ناچی ...
ذره بینی، وابسته به میکروسکپ، بسیار کوچک سایر معانی: وابسته به میکروسکوپ، میکروسکوپی، ریزبینی، ریزبینانه، بسیار ریز، دقیق، تیزبین، موشکاف، خرده بین (microscopical هم می گویند) [شیمی] میکروسک ...
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی، اهسته کردن یا شدن سایر معانی: کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم ...
نسبتا کوچک یا کم