impalpable
معنی
غیر محسوس، لمس نشدنی، نامحسوس
سایر معانی: غیرملموس، پرماس ناپذیر، ناپرماس، نابسودنی
سایر معانی: غیرملموس، پرماس ناپذیر، ناپرماس، نابسودنی
دیکشنری
غیر ممکن است
صفت
imperceptible, invisible, impalpable, inconspicuous, inappreciable, inappreciativeغیر محسوس
impalpableلمس نشدنی
impalpableنامحسوس
ترجمه آنلاین
غیر قابل لمس
مترادف
airy ، delicate ، disembodied ، fine ، imperceptible ، imponderable ، imprecise ، inappreciable ، incorporeal ، indiscernible ، indistinct ، insensible ، insubstantial ، nebulous ، shadowy ، tenuous ، thin ، unapparent ، unobservable ، unperceivable ، vague