معنی
سایر معانی: کند ذهن، کند هوش، دیر فهم، دیر آموز، پردرنگ، پر تعویق، آهسته، کندرو، یواش، کم سرعت، بطی (در برابر: تند fast)، کم اشتیاق، کم شور، بی جنب و جوش، کم تحرک، دیرانگیز، کم فعالیت، کساد، (ساعت و زمان) عقب، کم نما، کند اثر، دیر اثر، زمانگیر، وقتگیر، دیر گذر (در برابر: زود گذر fleeting)، کسل کننده، کم سوز، آهسته کردن یاشدن، کند کردن یا شدن، از سرعت کاستن، یواش کردن یا شدن، کم کردن یا شدن، به تاخیر انداختن، عقب انداختن، بی حال، کاهل، به آهستگی، به کندی، با سرعت کم، یواش (slowly هم می گویند)
[برق و الکترونیک] کند