غرق اندیشه، فرورفته در فکر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرکز غوطهوری [حملونقل دریایی] مرکز هندسی حجم آب جابهجاشده در زیرشناور برابر با حجمِ زیرِ آب شناور
واژههای مصوب فرهنگستان
جلب کردن، اشغال کردن، درشت نوشتن، احتکار کردن سایر معانی: (توجه و غیره را کاملا به خود) معطوف کردن، جذب، به سوی خود کشیدن، به خود جلب کردن، گیرایی داشتن، (سابقا) با حروف درشت نوشتن (اسناد و ...
فرا گرفتن، قورت دادن، غرق کردن در، توی چیزی فرو بردن سایر معانی: احاطه کردن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گیرانداختن، غوطه ورساختن، خروشان کردن
معنی، عمد، منظور، مرام، نیت، قصد، فکر، مفاد، تصمیم، مصمم سایر معانی: متوجه، خیره، مشتاقانه، شدید، فربود، جدی، پراراده، آهنگیده، هدف، خواسته، مفهوم، آرش، چم، رجوع شود به: intention، (حقوق: وض ...
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه
گوشت را (در سرکه یا آبلیمو و غیره) خواباندن، (به گوشت) چاشنی زدن، ژفیدن، ترد کردن گوشت با خیس کردن ان در ماست یا اب لیمووغیره
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله سایر معانی: کاملا در فکر چیزی، مجذوب، دلواپس، دربند چیزی، از پیش سرگرم، از قبل مشغول (کاری)، (نام هایی که در رده بندی موجودات به کار می روند) قبلا استعمال ...
سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن سایر معانی: سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن [کامپیوتر] اشباع شدن [برق و الکترونیک] اشب ...
میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت ...
پوشاندن، مخفی کردن، غوطه ور ساختن، زیر اب کردن، در اب فرو بردن سایر معانی: (در آبگونه) فروبردن، زیر آب کردن، ناغوش کردن، غوطه ور کردن، (در آبگونه) فرو رفتن، زیر آب رفتن، سیل زده کردن، (با آب ...
مخفی کردن، غوطه ور ساختن سایر معانی: رجوع شود به: submerge، دراب فرو بردن، زیراب کردن، غوطه دادن، دراب فرو رفتن