با داد و فریاد اعتراض آمیز صدای ناطق را تحت الشعاع قرار دادن یا خفه کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زوزه کش، جیغ زننده سایر معانی: (عامیانه) اشتباه خنده آور، لغزش تمسخر انگیز، (شخص یا چیز) پرسر و صدا، نعره زننده، عربده کش، رجوع شود به: howling monkey، خنده اور
خشمگین، سبع، ژیان، حریص، تندخو، قوی، درنده، خشم الود، شرزه سایر معانی: دد منش، درنده خو، هار، شدید، لگام گسیخته، نا مهار، بی امان، بسیار مشتاق، دو آتشه، (عامیانه) ناخوشایند، زننده، اکبیری، ک ...
اشتباه، خبط، لغزش، اشتباه در گفتار یا کردار، اشتباه کردن سایر معانی: گاف، اشتباه لپی، خبط بزرگ
فریاد خوشحالی، صدای مخصوص هر حیوان، فریاد کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: فریاد، داد، گلبانگ، نوف، جار، دهاز، هوار، نعره، فریاد کشیدن، هوار کشیدن، داد زدن، (عامیانه)، (محلی) رجوع شود به ...
غلط، اشتباه، نا درستی، عدم دقت، عدم صحت، چیز ناصحیح و غلط سایر معانی: خطا، لغزش، بی دقتی [عمران و معماری] بی دقتی [برق و الکترونیک] بی دقت [ریاضیات] بی دقتی، عدم دقت ...
ضجه، ضجه و زاری کردن، تاسف خوردن، زاریدن، سوگواری کردن سایر معانی: زاری کردن، موییدن، گریه و زاری کردن، اظهار تاسف کردن، افسوس خوردن، دریغ خوردن، دریغیدن، نالیدن، دژوانیدن، مویه، (شعر یا موس ...
فریاد، جیغ، داد، فغان، خروش برآوردن، جیغ زدن، مصوت کردن، فریاد کردن، داد زدن، فریاد زدن، خروشیدن سایر معانی: جار، بانگ، غریو، خروش، بانگ زدن، جار زدن، (استرالیا) نوبت خرید مشروب برای حضار ...
فریاد، جیغ، ضجه، جیغ زدن، فریاد دلخراش زدن سایر معانی: فریاد زیر و نافذ، (از ترس یا درد یا خنده) جیغ زدن، صدای زیر و ناهنجار درآوردن، جیغ زدن مثل بعضی از پرندگان
گریه، هق هق، بغض گریه، گریه کردن سایر معانی: هق هق گریه کردن، نفس نفس زدن و زاریدن، لابیدن، لابه کردن، صدای زاری مانند کردن، گریه کردن و به خواب رفتن، زاری کنان گفتن، بغ گریه، همراه با سکسک ...
فریاد، دعوا، جیغ، نزاع، ضجه، داد، جیغ ممتمد، فاش کردن، جیغ کشیدن سایر معانی: (صدای خوک) اینک، خرناس، اینک اینک کردن، خرناس کشیدن، صدای تیز و طولانی، زوزه، شیهه، (پرنده) قات قات، زوزه کشیدن، ...
بلند صدا کردن، با صدای بلند ادا کردن سایر معانی: فریاد کشیدن، داد زدن، با صدای بلند گفتن