معنی

فریاد، جیغ، داد، فغان، خروش برآوردن، جیغ زدن، مصوت کردن، فریاد کردن، داد زدن، فریاد زدن، خروشیدن
سایر معانی: جار، بانگ، غریو، خروش، بانگ زدن، جار زدن، (استرالیا) نوبت خرید مشروب برای حضار

دیکشنری

فریاد
اسم
cry, scream, shout, outcry, exclamation, whoopفریاد
justice, shout, squeal, outcry, ruction, vociferationداد
scream, squeal, shriek, screech, shout, catcallجیغ
whine, shoutفغان
فعل
howl, yell, shout, scream, squall, cryفریاد زدن
shriek, scream, yelp, shout, yawp, yellجیغ زدن
shout, bawl, cry, hoot, outcry, roarداد زدن
holler, screech, shout, whoopفریاد کردن
cry, shoutمصوت کردن
alert, cry, shoutخروش برآوردن
cry, rage, roar, shout, bubbleخروشیدن

ترجمه آنلاین

فریاد بزن

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.