protest
معنی
شکایت، پروتست، واخواست رسمی، اعتراض، اعتراض کردن، واخواست کردن
سایر معانی: واخواهی، بازخواست، پرخاش، چخش، واسرنگ، (با تاکید یا اطمینان) گفتن، اصرار کردن، واسرنگیدن، تاکید کردن، بازخواست کردن، پرخاش کردن، چخیدن، (برات و سفته و غیره) واخواست کردن، واخواست، واخواست نامه، مخالفت کردن، اعتراض داشتن، مخالف بودن، ناهمرای بودن، اعتراض نامه، پرخاش نامه، اعتراض به نکول پرداخت، اعترا کردن
[حقوق] اعتراض کردن، ایراد گرفتن، اعتراض، ایراد، واخواست سفته، نکول برات، اعتراضیه
سایر معانی: واخواهی، بازخواست، پرخاش، چخش، واسرنگ، (با تاکید یا اطمینان) گفتن، اصرار کردن، واسرنگیدن، تاکید کردن، بازخواست کردن، پرخاش کردن، چخیدن، (برات و سفته و غیره) واخواست کردن، واخواست، واخواست نامه، مخالفت کردن، اعتراض داشتن، مخالف بودن، ناهمرای بودن، اعتراض نامه، پرخاش نامه، اعتراض به نکول پرداخت، اعترا کردن
[حقوق] اعتراض کردن، ایراد گرفتن، اعتراض، ایراد، واخواست سفته، نکول برات، اعتراضیه
دیکشنری
اعتراض
اسم
protest, objection, defiance, protestation, exception, remonstranceاعتراض
protestپروتست
complaint, grievance, protest, denunciation, discontent, murmurشکایت
protestواخواست رسمی
فعل
protest, squawk, fuss, object, animadvert, exceptاعتراض کردن
protestواخواست کردن
ترجمه آنلاین
اعتراض
مترادف
bellyache ، big stink ، blackball ، challenge ، clamor ، declaration ، demonstration ، demur ، demurral ، difficulty ، dissent ، flak ، formal complaint ، grievance ، gripe ، grouse ، holler ، howl ، kick ، knock ، march ، moratorium ، nix ، objection ، outcry ، protestation ، question ، rally ، remonstrance ، remonstration ، revolt ، riot ، stink ، tumult ، turmoil