دشمن [علوم نظامی] ← هواگرد دشمن
واژههای مصوب فرهنگستان
دشمن، عدو، ضد، ضد، متخاصم، خصومت امیز سایر معانی: وابسته به دشمن، ناوردی، خصم، پرکینه، غیر دوستانه، خصمانه، دشمنانه، خصومت آمیز، کین آمیز، کین توز، مخالف، کیاگن، ناسازگار، (بازرگانی و مالیه) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرخاشگری خصمانه [روانشناسی] پرخاشگری بهقصد آزار و آسیب رساندن
[زمین شناسی] یخ متخاصم در میان اصطلاحات مربوط به زیردریایی و زیردریانوردی این عنوان یه یک لایه یخی فاقد سوراخ یا شکاف بزرگی که امکان بالا آمدن و به سطح دریا رسیدن زیردریایی را فراهم می کند گ ...
[حقوق] شاهد معارض، شاهد معاند (شاهدی که نسبت به طرف احضار کننده خصومت ورزد)
تجاوزکاری، حمله
متنفر، مخالف، بیزار، برخلاف میل سایر معانی: نامتمایل، بی میل
بد نهاد، نحس، بدخواه سایر معانی: بدجنس، بدسگال، دیوسیرت، دارای سونیت، نابکار، بدخواهانه، بدسگالانه، دیوسیرتانه، درموردستاره بخت نحس
جنگجو، جنگی، نظامی، لشکری، مریخی سایر معانی: وابسته به یا مناسب جنگ، رزمی، حربی، مشتاق جنگ و دعوا، رزمجو، سلحشور، ارتشی
سخت، سنگ دل، سنگی، سنگلاخ، پرسنک سایر معانی: پرسنگ، سنگپوش، سنگ دار، دل سخت، بی رحم، سفاک، سنگ مانند، سنگ سان، سرد، بی احساس، بی احساسات، بی عاطفه [خاک شناسی] پاره سنگی - سنگلاخی ...
زشت، بد، نامساعد، برعکس، بد قیافه، نا مطلوب، نامیمون سایر معانی: مخالف، پاد [ریاضیات] نامساعد [ریاضیات] نامطلوب
← هواگرد دشمن [علوم نظامی]