ارام، ملایم، شیرین و مطلوب، نجیب سایر معانی: میانه رو، خوش برخورد، ملایم و آرامبخش (در مقابل دردآور یا قوی یا سوزان)، خوشایند، مطبوع، بی مزه، بی بو و خاصیت، (خوراک) بدون نمک و ادویه [مهندسی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خسته کننده، ملول کننده، نواره سایر معانی: سنبنده، سوراخ ساز، سفتگر، پرماهگر، مته دهان، ملالت آور، دلزن، دلزننده، کدورت انگیز، سفتن، عمل سوراخ کردن، سوراخ یا چاه حفر شده توسط مته یا هر چیز گر ...
بیزاری، دل تنگی، خستگی، ملالت سایر معانی: احساس بیهودگی و پوچی، بی حوصلگی، بی دل و دماغی، (روحی) گرفتگی، زیست بیزاری، پوچی زدگی
مهربان، ملایم، خوش مزاج، معتدل سایر معانی: خفیف، کم، سبک، آرام، میانه گرای، سست [مهندسی گاز] ملایم، نرم، معتدل [نساجی] نرم - ملایم - لطیف [آب و خاک] ملایم، کم، معتدل ...
خسته کننده، یک نواخت سایر معانی: تک نواخت، بی تنوع، ملالت آور، عاری از چند گونگی، یکدست
کج خلق، خسته کننده، کسل کننده، ناراضی سایر معانی: ملال انگیز، ملالت اور