گیج، مبهم، مه دار، نا معلوم سایر معانی: مه آلود، گرفته، غبارآلود، (کمی) دودآلود (از fog روشن تر و خفیف تر است)، نامشخص، ناروشن، مه گرفته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لکه، تیرگی، منظره مه الود، لک کردن، محو کردن، تیره کردن سایر معانی: (در اثر تاریکی یا زدودن و غیره) نامشخص شدن، کدر کردن یا شدن، مات کردن یا شدن، (تقریبا ولی نه کاملا) محو کردن یا شدن، نامشخ ...
محو سازی، محو شدگی سایر معانی: محو سازی، محو شدگی [خودرو] تضعیف عملکرد ترمز اتومبیل در نتیجه داغ شدن لنتهای ترمز. مشکلاتی مانند , ضرورت محکم تر فشار دادن پدال ترمز و طولانی شدن نقطه ترمز گیر ...
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
تیره، تار، شبیه سحاب، بشکل ابر سایر معانی: سحابی مانند، میغ واره مانند، ابری، ابرآلود، مه آلود، محو
غامض، مبهم، تیره، تار، ظلمانی، نامفهوم، گمنام، گمنام کردن، تاریک کردن، تیره کردن، مبهم کردن سایر معانی: تاریک، ظلمات، نا آشکار، نا هویدا، غیر قابل درک، کدر، گنگ، ناشناخته، ناشناس، غیر مشهور، ...
شیشه یا رنگ مات، مات، مبهم، غیر شفاف، کدر سایر معانی: (شیشه و غیره که نور از آن رد نمی شود و بالطبع ورای آن نمایان نیست) نا فرانما، شیدبند، تیره، (آنچه فهم آن دشوار است) مبهم، ناروشن، گنگ، ن ...
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا سایر معانی: گیج در اثر مشت خوردن، (خودمانی)، (در اثر ضربه به سر) گیج، مات
مه دار، پوشیده از مه غلیظ، الوده با دود سایر معانی: مه دار، پوشیده از مه غلیظ، الوده با دود