معنی

لکه، تیرگی، منظره مه الود، لک کردن، محو کردن، تیره کردن
سایر معانی: (در اثر تاریکی یا زدودن و غیره) نامشخص شدن، کدر کردن یا شدن، مات کردن یا شدن، (تقریبا ولی نه کاملا) محو کردن یا شدن، نامشخص، محو، (با لکه دار کردن و غیره تصویر و غیره را) محو یا نامشخص کردن، لکه یا آلوگی (به ویژه اگر چیزها را کدر یا نامشخص کند)، هرچیزی که (به نظر یا به فکر) مبهم و کدر باشد، نامشخص بنظر امدن
[کامپیوتر] تیرگی - فیلتری در برنامه نقاشی که تصویر را اندکی از تمرکز کانونی خارج می کند این فیلتر آن قدر باید تکرار شود تا اثر مطلوب به دست آید
[نساجی] لکه - لک - مات - تیرگی

دیکشنری

تار شدن
اسم
blur, darkness, gloom, turbidity, obscurity, dimnessتیرگی
spot, stain, blob, smudge, smear, blurلکه
blurمنظره مه الود
فعل
blur, wipe out, eliminate, deface, obliterate, blot outمحو کردن
blur, gaum, slubber, smudgeلک کردن
darken, blur, obscure, dim, fog, bedimتیره کردن

ترجمه آنلاین

تاری

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.