مطلق، مجازی، بی شرط، ضمنی، التزامی، اشاره شده، تلویحا فهمانده شده سایر معانی: تلویحی (در برابر: صریح یا رک explicit)، سربسته، غیرصریح، بی چون و چرا، قطعی، محض، مفهوم [ریاضیات] ضمنی، تلویحی، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جزء، جزء ترکیبی، ذرات سایر معانی: (جزیی از یک چیز مرکب) جز، جز ترکیبی، جز مقوم، پاره، پاژ، فرشیم، در جمع اجزاء، داخل شونده، عوامل، عناصر [عمران و معماری] جزء متشکله - ماده متشکله [ریاضیات] ج ...
جانشین شدن، به میرای بردن، واری شدن، از دیگری گرفتن، مالک شدن سایر معانی: ارث بردن، وارث بودن، مرده ریگ بردن، مردری بردن، مانداک بردن، مانداکیدن، (خصوصیات فردی و نژادی و غیره) ارث بردن، رفتن ...
قرض دادن، وام دادن، عاریه دادن سایر معانی: عاریه دادن (در برابر: وام گرفتن یا قرض کردن borrow)، (موقتا) دادن به، (مجازی) بخشیدن، رباخواری کردن، قرض با بهره دادن، قر دادن، معطوف داشتن، متوجه ...
قرض دهنده سایر معانی: قر دهنده
عاریه سایر معانی: قانون ـ فقه : به قرض داده شده
غوغا، خانه متحرک، قابل تحرک، قابل حرکت، متحرک، سیار سایر معانی: جنبا، چمان (آنچه که خود حرکت می کند یا می توان آن را حرکت داد)، روان (مانند جیوه)، سیال، دگرگونی پذیر، متغیر، زود گرد، (وابسته ...
شنیع، زشت، شریر، بدکار، نابکار سایر معانی: بدجنس، ناهنجار
بیبو سایر معانی: بی بو
دربدر، منفور، مطرود، رانده سایر معانی: رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده
بی شرفی، بیحرمتی، تجاوز، افراط
پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی، مستمری، پانسیون شدن، مستمری گرفتن سایر معانی: حقوق بازنشستگی، (به ویژه در مورد هنرمندان) مقرری، (به ویژه فرانسه) پانسیون، (اروپا) اتاق و خوراک (ام ...